-
نام من عشق است آیــا میشناسیدم؟( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 17:36
نام من عشق است آیــا میشناسیدم؟ زخمیام -زخمی سراپا- میشناسیدم؟ بـــا شما طیکـــــردهام راه درازی را خسته هستم -خسته- آیا میشناسیدم؟ راه ششصدســالهای از دفتر "حــافظ " تا غزلهای شما، ها! میشناسیدم؟ این زمانم گــــرچه ابر تیره پوشیدهاست من همان خورشیدم اما، میشناسیدم پای ره وارش شکسته سنگلاخ دهر...
-
ای یاد دوردست که دل می بری هنوز ( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 17:30
این غزل استاد تقدیم شده به برادرش بهروز منزوی ** ای یاد دوردست که دل می بری هنوز چون آتش نهفته به خاکستری هنوز هر چند خط کشیده بر آیینه ات زمان در چشمم از تمام خوبان، سری هنوز سودای دلنشین نخستین و آخرین! عمرم گذشت و توام در سری هنوز ای چلچراغ کهنه که زآن سوی سال ها از هر چراغ تازه، فروزان تری هنوز بالین و بسترم، همه...
-
در چشم های شعله ورت کینه ای نبود( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 17:26
با بیم موج در چشم های شعله ورت کینه ای نبود بی صیقل نگاه تو آیینه ای نبود پُر بودی از سرود و نوشتن بهانه بود هر نامه ی تو یک غزل عاشقانه بود آموزگار اول من چشم های توست ای درس عشق را به من آموخته دُرُست ! چشم تو یاد داد به من شبچراغ را در تو به توی حیرت و حسرت ، سراغ را آن دل نبود : آن که تو در سینه داشتی « آیینه ای...
-
ظرفِ عسل ! دریچه کندو ! ( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 17:22
ای * ظرفِ عسل ! دریچه کندو ! آمیزشِ حیا و هیاهو ! دمسردِ تفته ! شادِ غم انگیز ! خورشیدِ کهرباییِ پاییز ! میدان ! سراچه ! کوی ! خیابان ! دریا ! کویر ! باغ ! بیابان ! چو رنگِ جامهای به ظاهر با رنگ جامه ها متغیر گاهی به رنگ سرخِ حنایی گاهی به رنگ زردِ طلایی زیرِ هزار طاقِ سلیمان مهرابِ کفر ، مسجدِ ایمان (1) بیدار خواب...
-
دخترم ، بند دلم غمگینم ( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 17:17
« غزل » در مثنوی دخترم ، بند دلم غمگینم شیشه ی عمر غبار آگینم جوجه ی گم شده در توفانم شاخه ی خم شده از بارانم ای جگر پاره ام ای نیمه ی من میوه ی عشق سراسیمه ی من گل پیوند دوغربت ، غزلم ! حاصل ضرب دو حسرت، غزلم ! ارث عصیان معماییِ من امتداد خط تنهاییِ من ساقه ی سرزده از نخل تنم جویی از سیل خروشان که منم کوکب بخت...
-
چند رباعی ( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 17:12
رباعی 1 دستی که به دست من بپیوندد نیست صبحی که به روی ظلمتم خندد نیست زنجیر ، فراوانِ فراوان اما چیزی که مرا به زندگی بندد نیست حسین منزوی 2 از راست صدای گفتگو می آید وز چپ همه بانگ های و هو می آید بیگانه ز هر دو من سراپا گوشم کآواز تو از کدام سو می آید ؟ حسین منزوی 3 بعد از تو نمی برند دل ، دخترها از من ، حتی از تو...
-
جوجه ی بی پناه من چه کسی( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 17:10
جوجه ی بی پناه ** جوجه ی بی پناه من چه کسی آتش افکند و سوخت در شررت؟ وای از این شعله کز درون و برون هم به بال و پر است و هم جگرت دشمن جان تو ز جوهر توست که به تاراج داد برگ و برت فاجعه این همه بزرگ نبود می زد آتش غریبه ای اگرت خونش از خون توست آنکه زده است بی ترحم شرر به خشک و ترت آنکه زد آنسوی فراموشی همه درها و کرد...
-
وقتی که تو روز آفتابی را ( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 17:06
خورشید هم عاشق توست ** وقتی که تو روز آفتابی را در کوچه ی پرسه های پاییزی با حس زنانه دوست میداری احساسِ غرور میکند خورشید وقتی که سحر، هنوز خواب آلود از بستر خود، کناره می گیری شب با خورشید کینه می ورزد کو را ز تو دور میکند خورشید هر صبح که بار می دهی با لطف در مقدم خویش عاشقانت را پیش از همه با صدای بیدارش اعلام...
-
این سان که میخورد نفسم در گلو گره( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 16:58
شهر خالی این سان که میخورد نفسم در گلو گره این سان که می دهد همه جا بوی نیستی بی آنکه ، خوب و بد ، خبری از تو بشنوم احساس می کنم که تو در شهر نیستی مردم گرفته و نگران و پریده رنگ هریک بسان جویِ روان گشته ی غمی وانگه به هم رسیده و ادغام می شوند رود غمی به جانب دریای ماتمی اما تو نیستی و در این پرسه بی تو من جویی غریب و...
-
صبح سحر که پرنگشوده است آفتاب ( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 16:56
باغ نرگس صبح سحر که پرنگشوده است آفتاب می آیی و سمند تو را عشق در رکاب روشن به توست چشمم و در پیشوازِ تو کوچکترین ستاره ی چشمانم آفتاب بِشکُف که چتر باز کنی بر سرِ جهان ای باغ نرگس ! ای همه چون غنچه در نقاب ای چشمه ی زلال که با آرزوی تو از صد سراب رد شده ام در هوای آب ساقی!خمار می کُشدم گر نیاوری از آن میِ هزار و دوصد...
-
در این مشهدکه هم بالین طوس و طابران ( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 16:47
گنج شایگان برای حضرت امام رضا ( ع ) ** در این مشهد که هم بالین طوس و طابران خفته است جهان جان و بالاتر از آن ، جانِ جهان خفته است از این جا بردمد خورشید و اقطار جهان گیرد زمینی که در آن هشتم امام شیعیان خفته است سریر ارتضا را ، اوست سلطان و رضا نامش کسی که قاصر از توصیف اوصافش زبان ، خفته است حریم کبریایش را چه گویم...
-
ای برگزیده ی همه ی انتخاب ها( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 16:44
پیله ی بهشت ای برگزیده ی همه ی انتخاب ها قرآنِ تو کتابِ تمام کتاب ها اندیشه ی تو تیشه به اصلِ بدی زده ای ریشه ی همیشه ترین انقلاب ها فخرِ فلک به توست که فانوس گشته بود در کوچه های آمدنت ، آفتاب ها سرمشقِ آسمان و زمینی که نام توست بر لوح شب نوشته به خطِّ شهاب ها خُمخانه ام بهشتی و جانم محمدی من، مستِ مست از آن پُرِ پُر...
-
ای خوبِ بی مضایقه و پاکِ سرمدی( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 16:31
اشعار آیینی تماشای ایزدی ** ای خوبِ بی مضایقه و پاکِ سرمدی وارسته آستانِ جلالت ز هر بدی آه ای خدایِ خوانده – خود – آیت کسان ! که کس آمد تمام از تو ، تو از کس نیامدی گفتی : « شو » و جهان همه شد وآنگه از فراز بیرق به نام خویش به بام جهان زدی گفتی : « بمیر » و مُرد که تا مرگ را کُنی دیباچه ای برای حیات مجددی آنکس که...
-
با هیچ زن جز تو دل دریا شدن نیست( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 16:28
ناخدای کشتی مولا در ستایش حضرت زهرا (س) ** با هیچ زن جز تو دل دریا شدن نیست یاراییِ در گیر توفانها شدن نیست در خورد تو، ای هم تو موج و هم تو ساحل! جز ناخدای کشتی مولا شدن نیست تو نور چشم مصطفی و کس به جز تو در شان شمع محفل طاها شدن نیست تو مادر سبطینی و غیر از تو کس را اهلیّت صدّیقه ی کُبرا شدن نیست جز تو زنی را...
-
علی ای میر پهلوان عرب!( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 16:25
ای نماز تو عاشقانه... در نعت علی امیرالمؤمنین (ع) ** علی ای میر پهلوان عرب! زیر تیغت سر یلان عرب ای در خیبر از تو کنده شده! وز تو لات و هبل فکنده شده! خصم شد هر که کردگار تو را بوسه زد تیغ ذوالفقار تو را ای مناجاتی شبانه! علی! ای نماز تو عاشقانه! علی! آنچنانی که تیر وقت دعا کشد از پا برون طبیب، تو را نیز در وقت سجده...
-
نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 16:20
نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست چند می گویی که از من شکوه ها داری به دل؟ لب که بگشایم مرا هم با تو چندان ماجراست عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج علت عاشق٬ طبیب من! ز علت ها جداست با غبار راه معشوق است راز...
-
تو را شناختم آریَ و بهترین بودی( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 16:18
تو را شناختم آریَ و بهترین بودی بحق که ماده ترین ماده ی زمین بودی نشستن تو به قدر هزار خوابیدن زنانه بود و تو زن نه! که زن ترین بودی همین نه دوش و پریدوش و پیش از آن،که تو خوب همیشه نازک و همواره نازنین بودی تو خوش تر از همه بودی، همیشه و هرگز نه در ترازوی سنجش به آن و این بودی عجب که مثل زنان تمام،بی پروا و مثل باکره...
-
سیمرغ قله ی قاف! شهباز شاخ طوبی( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 16:16
قصیده سیمرغ قله ی قاف! شهباز شاخ طوبی ای پیشه ی تو زیبا، و اندیشه ی تو زایا هر فکرت آسمانی - اندازه ی جهانی - هر صخره از تو کوه و هر قطره از تو دریا آنک صفیر سیمرغ در غرب تو مطنطن چندان که باغ اشراق از شرق تو شکوفا آه ای شهاب ثاقب تا هست روشنایی وی آفتاب تابان تا هست آسمان ها آه ای مُبلّغ النّور، در شش جهات عالم وی...
-
ایران صدای خسته ام را بشنو ای ایران( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 16:14
مثنوی ایران صدای خسته ام را بشنو ای ایران شکوای نای خسته ام را بشنو ای ایران من از دماوند و سهندت قصه می گویم از کوه های سربلندت قصه می گویم از رودهایت، اشک های غرقه در خونت از رود رود کرخه، زاری های کارونت از بیستون کن عاشقان تیشه دارانت وآن نقش های بی گزند از باد و بارانت از دفتر فال و تماشایی که در شیراز حافظ رقم...
-
ظرف عسل! دریچهٔ کندو! ( حسین منزوی )
سهشنبه 1 تیر 1395 16:12
مثنوی ظرف عسل! دریچهٔ کندو! آمیزش حیا و هیاهو! دمسردِ تفته! شادِ غم انگیز! خورشیدِ کهربایی پاییز! میدان! سراچه! کوی! خیابان! دریا! کویر! باغ! بیابان! چون رنگ جامهای به ظاهر با رنگ جامهها متغیر، گاهی به رنگ سرخِ حنایی! گاهی به رنگ زردِ طلایی! زیر هزار طاق سلیمان! مهراب* کفر! مسجد ایمان! بیدار خواب قابِ مورّب! آیینهٔ...
-
همه روح، خسته مادر! همه دل شکسته مادر! ( حسین منزوی )
چهارشنبه 26 خرداد 1395 12:24
همه روح، خسته مادر! همه دل شکسته مادر! همه تن تکیده مادر! همه رگ گسسته مادر! تو رها و ما اسیران ز غم تو گوشه گیران همه ما به دام مانده، تو ز بند رسته مادر! دم رفتن است باری نظری که تا ببینی که چگونه خانه بی تو، به عزا نشسته مادر! سفری است اینکه میلش نبود به بازگشتی همه رو به بی نهایت سفرت خجسته مادر! حسین منزوی
-
شهاب زر نکشیدی شب سیاهم را( حسین منزوی )
چهارشنبه 26 خرداد 1395 12:21
شهاب زر نکشیدی شب سیاهم را گلی به سر نزدی آفتاب و ماهم را پرنده ای که به نام تو بود از لب من پرید و برد به همراه خود نگاهم را رسیده و نرسیده به اوج سوزاندی به هرم صاعقه ای بال مرغ آهم را بهار را به تمامی ندیده غارت کرد سموم فتنه به ناگه گل و گیاهم را مسیر خفته چنان در غبار آتش و دود که گم کند دلم و دیده راه و چاهم را...
-
پر گشودیم و به دیوار قفس ها خوردیم(حسین منزوی)
چهارشنبه 26 خرداد 1395 12:13
پر گشودیم و به دیوار قفس ها خوردیم وه که در حسرت یک بال پریدن مردیم فدیه واری است به زیر قدم گل، باری نیمه جانی که ز چنگال خزان در بردیم مشت حسرت به نوازش نرسیده خشکید ناتمامیم که در غنچه ی خود پژمردیم سهم خاکیم لبی از نم مان تر نشده خود گرفتم می صافیم و گرفتم دُردیم تا چه آریم به کف وقت درو؟ ما که به خاک جز تنی خسته...
-
در انتظار تو تا کی سحر شماره کنم؟(حسین منزوی ) .
چهارشنبه 26 خرداد 1395 12:12
در انتظار تو تا کی سحر شماره کنم؟ ورق ورق شب تقویم کهنه پاره کنم؟ نشانه های تو بر چوب خط هفته زنم که جمعه بگذرد و شنبه را شماره کنم برای خواستن خیر مطلقی که تویی به هر کتاب ز هر باب استخاره کنم شب و خیال و سراغ تو،باز می آیم که بهت خانه ی در بسته را نظاره کنم تو کی ز راه میایی که شهر شبزده را به روشنایی چشمم چراغواره...
-
امشب غم تو در دل دیوانه نگنجند ( حسین منزوی )
چهارشنبه 26 خرداد 1395 12:01
امشب غم تو در دل دیوانه نگنجند گنج است و چه گنجی که به ویرانه نگنجد تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد بیرون زده ام تا بدرم پرده ی شب را کاین نعره ی دیوانه به کاشانه نگنجد خمخانه بیارید که آن باده که باشد در خورد خماریم به پیمانه نگنجد میخانه ی بی سقف و ستون کو که جز آنجا جای دگر این...
-
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من ( حسین منزوی )
چهارشنبه 26 خرداد 1395 11:59
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من که جز ملال نصیبی نمیبرید از من زمین سوخته ام نا امید و بی برکت که جز مراتع نفرت نمی چرید از من عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز در انتظار نفس های دیگرید از من خزان به قیمت جان جار می زنید اما بهار را به پشیزی نمی خرید از من شما هر اینه ، ایینه اید و من همه آه عجیب نیست کز اینسان...
-
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی ( حسین منزوی )
چهارشنبه 26 خرداد 1395 11:56
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی بلندمی پرم اما ، نه آن هوا که تویی تمام طول خط از نقطه ی که پر شده است از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی ضمیر ها بدل اسم اعظم اند همه از او و ما که منم تا من و شما که تویی تویی جواب سوال قدیم بود و نبود چنانچه پاسخ هر چون و هر چرا که تویی به عشق معنی پیچیده داده ای و به زن قدیم...
-
ای چشم هات، مطلع زیباترین غزل! ( حسین منزوی )
چهارشنبه 26 خرداد 1395 11:51
ای چشم هات، مطلع زیباترین غزل! با این غزل، تغزل من نیز مبتذل شهدی که از لب گل سرخ تو می مکم در استحاله جای عسل، می شود غزل شیرینکم!به چشم و به لب خوانده ای مرا تا دل سوی کدام کشد قند یا عسل؟ ای از همه اصیل تر و بی بدیل تر وی هر چه اصل چون به قیاست رسد بدل پر شد ز بی زمان تو، در داستان عشق هر فاصله که تا به ابد بود، از...
-
الا زنی که صدایی ـ فقط صدا ـ ای زن! ( حسین منزوی )
چهارشنبه 26 خرداد 1395 11:48
الا زنی که صدایی ـ فقط صدا ـ ای زن! صدای با دل و جان من آشنا، ای زن! من از تو نام تو را خواستم، غروب آری که تا به نام بخوانم شبی تو را، ای زن! تو هیچ نام نداری به ذهن من، ناچار به نام عشق تو را می زنم صدا، ای زن! حسین منزوی
-
من نیستم این که اینجاست، ( حسین منزوی )
چهارشنبه 26 خرداد 1395 11:45
من نیستم این که اینجاست، این «من» که تنهاست من بی تو هیچم، تو هرجا که باشی «من» انجاست این جا سراغ تو را، از که باید بگیرم؟ این جا که بیگانگی، عادت آشناهاست وقتی که برگردم از فصل تنهایی خود دیدار تو برگ زرین فصل تماشاست روزی که «ما» می شویم از تفاهم، «من» و «تو» آن روز زیباترین روز روزان دنیاست ما می توانیم از خاک...