اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی
اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی

زندگی نوشت : حسین منزوی

زندگینامه: حسین منزوی (۱۳۲۵- ۱۳۸۳)

فرهنگ > ادبیات - همشهری آنلاین:
حسین منزوی در سال ۱۳۲۵ در زنجان در خانواده‌ای فرهنگی به دنیا آمد. وی از سنین جوانی سرودن شعر را آغاز کرد و در سال ۱۳۴۶ به عنوان شاعر خود را مطرح کرد و غزل‌های او مورد توجه غزل‌سرایان قرار گرفت.
منزوی در سال 1346 وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. اما این رشته را رها کرد و به جامعه‌شناسی رو آورد اما این رشته را نیز ناتمام رها کرد و در سال 1350 مجموعه شعر حنجره زخمی تغزل ‌‏را منتشر کرد.

این کتاب در بخش شعر جهان‌‏ جایزه فروغ فرخزاد؛ که در آن دوران جزء معتبرترین جوایز ادبی ایران بود، را به دست آورد.

‌پس از انتشار این کتاب در صدا و سیما مشغول به کار شد و در این دوران برنامه یک شعر یک شاعر را تهیه وکارگردانی کرد.

در همین دوران منزوی بسیاری از ترانه‌ها و تصنیف‌هایش را ساخت و تعدادی از آنها مورد توجه قرار خوانندگان مطرح آن روز قرار گرفت.

وی مدتی مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود و در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این مجله همکاری داشت. در سال‌های پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقی ماند.

حسین منزوی هرگز کار دولتی نداشت و تنها با انتشار شعرهایش گذران عمر کرد. وی در شعر سپید نیز دستی داشت، موسیقی را خوب می شناخت و صدا و خط خوبی نیز داشت.

حسین منزوی در سال 1383 پس از مدتها رنج از بیماری قلبی در بیمارستان شهید رجایی تهران درگذشت.

برخی از آثار حسین منزوی:

با عشق در حوالی فاجعه- مجموعه غزلی سروده شده از سال ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۲
این ترک پارسی‌گوی (بررسی شعر شهریار)
از شوکران و شکر؛ مجموعه غزلی سروده‌شده از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۶۷
با سیاوش از آتش
از ترمه و تغزل؛ گزیده اشعار، ۱۳۷۶
از کهربا و کافور
با عشق تاب می‌آورم؛ شامل اشعار سپید و آزاد سروده شده از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۷۲
به همین سادگی (مجموعه شعرهای سپید)
این کاغذین جامه؛ مجموعه برگزیده اشعار کلاسیک
از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها
حنجرهٔ زخمی تغزل؛ دفتری از شعرهای آزاد و غزل‌های سروده شده از ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۹
مجموعه اشعار حسین منزوی، انتشارات آفرینتش و نگاه، 1388
حیدر بابا- ترجمه نیمایی از منظومه «حیدر بابایه سلام» سروده «شهریار»


http://hamshahrionline.ir/details/146699

 

 
 زندگی حسین منزوی
 
 
حسین منزوی معروف به پدر غزل معاصر ایران ، شاعر معاصری که با غزل هایش معروف شد در مهر  سال 1325 در زنجان متولد شد . پدرش معلم روستاهای زنجان بود . حسین منزوی در سال 1332 وارد دبستان فردوسی زنجان شد و 4 سال را در این مدرسه به تحصیل مشغول بود  .سپس دو سال در دبستان صائب تبریزی ، و 2 سال دبیرستان پهلوی ( دکتر علی شریعتی کنونی ) ، 4 سال را در دبیرستان صدر جهان ( محمد منتظری کنونی ) درس خواند . منزوی در سال 1344 وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد ، منزوی همیشه یکی از دلایل گریش خود به شعر را نام دوتن از شاعرین که اتفاقا نام دبستان دوران تحصیلش هم بوده می دانست ؛ زیرا سرانجام کارش را به کلاس های درس دانشکده ادبیات در تهران کشاند .

حسین منزوی اولین دفتر شعرش کتاب « حنجره زخمی تغزل » در سال 1350 با همکاری انتشارات بامداد به چاپ رسانید ؛ و با همان مجموعه برنده جایزه اولین دوره شعر فروغ هم شد و به عنوان بهترین شاعر جوان این دوره معرفی شد . در همین روزها بود که عنوان بهترین نویسنده نصیب زنده یاد جلال آل احمد شد که احمد شاملو ، جایزه جلال را از طرف سیمین دانشور دریافت کرد . در همین زمان ، منزوی وارد رادیو و تلویزیون ملی ایران شد و در گروه « ادب امروز » به سرپرستی زنده ‌یاد « نادر نادرپور » به فعالیت پرداخت . چندی بعد ، تهیه ‌کنندگی برنامه‌ های رادیو و تلویزیونی متعددی را برعهده گرفت که از آن میان می ‌توان به برنامه‌ های « کتاب روز » ، « یک شعر و یک شاعر » ، « شعر ما و شاعران ما » ، « آیینه و ترازو » و « آیینه آدینه » اشاره کرد .  علاوه بر برنامه ‌سازی ‌های منزوی در رادیو و تلویزیون ، منزوی در سرایش نزدیک به 150 ترانه با آوازخوانان و هنرمندان ایران از جمله « داریوش اقبالی » و « محمد نوری » همکاری داشت .
اشعار حسین منزوی را « شهرام ناظری » و « علیرضا افتخاری » نیز خوانده‌ اند . در کنار همه این فعالیت ‌ها ، حسین منزوی چندی مسئول صفحه شعر مجله ادبی « رودکی » بود . در سال نخست انتشار مجله « سروش » نیز با این نشریه همکاری داشت . مسئولیت صفحه شعر روزنامه محلی « امید زنجان » نیز بر عهده ی منزوی بود . شعرهای منزوی بیشتر در زمینه ی غزل ‌سرایی است اما شعر سپید هم می‌ سرود .

حسین منزوی

حسین منزوی

 
اشعار حسین منزوی از نگاه دیگران
 
 
 
منوچهر آتشى درباره حسین منزوی گفته است : « من با حسین منزوی در جوانی آشنا شدم . او در آن زمان جوانی لاغر و حساس بود که غزل ‌هایی درخشان می‌ سرود . او بعدها استعداد و توانایی خود را با سرودن مجموعه شعرهایی به اثبات رساند ...» « وقتى غزل‌هاى او را خواندم احساس کردم که فضاى تازه ‌اى در غزل ‌سرایى ایران به وجود آمده . » آتشى مجموعه اول او را با نام « حنجره زخمى غزل » بى نظیر می ‌داند و این خصلت را همچنان در مجموعه دوم هم لحاظ مى ‌کند . « من حشر و نشر زیادی با منزوی داشتم و او را کسی می‌ دانم که برای شاعر شدن آفریده شده بود . درگذشت او غافلگیر‌ کننده بود . من رفتنش را باور ندارم و فکر می ‌کنم درباره او به بهانه چاپ اثری جدید صحبت می‌ شود . »

« م . آزاد » معتقد بود : « حسین منزوى غزل را به شیوه ‌اى شبیه به شعر نو مى ‌سرود و نظم فاخرى را دنبال مى ‌کرد . » علی ‌باباچاهی هم درباره منزوی می ‌گوید : « وقتی حنجره زخمی غزل منتشر شد ، من از جمله افرادی بودم که نقدی بر آن نوشتم که در مجله تهران مصور آن سال‌‌ ها به چاپ رسید . در آن نوشته ، نوید دادم که شاعری با طراوت و غنای روحی پا به عرصه گذاشته است . این پیش ‌بینی درست از آب درآمد . اما او با وجودی که دستی در شعر مدرن داشت ذوق و قریحه خود را به حوزه غزل هدایت کرد . و به جای این که در حوزه‌ های شعر مدرن دست به ابداع بزند از نوآوران عرصه غزل شد . »

علی موسوی گرمارودی نیز درباره دوست قدیمی خود که از سال 1344 و شروع دوران تحصیلش در دانشگاه با حسین منزوی دوستی داشته می گوید : « چاپ اولین کتاب شعر منزوی در غزل نو حادثه‌ای بود و آن چه منزوی را به پایه بالایی در شعر امروز رساند ، از غزل‌ های این کتاب شروع شد ... منزوی گرچه در قالب قدیمی غزل شعر می‌ گفت ، اما شاعری معاصر بود . « یکی دیگر از رازهای ماندگاری غزل منزوی عشق است که موضوع تمام غزل ‌های اوست و البته موضوع عشق وقتی در غزل ریخته می‌ شود ، نمی‌ تواند به‌ تنهایی معاصر بودن را تضمین کند ، بلکه مستلزم نگاه معاصر شاعر نیز هست ... آن چه غزل منزوی را معاصر می‌کند ، زبان و بیان ویژه ، صور خیال ، نگاه متفاوت و مضامین معاصر اوست . »

همایون خرم  درباره منزوی می گوید : « هر شاعری در شعر فارسی هر چقدر که آشنایی ‌اش با موسیقی بیشتر باشد ، شعرش دلنشین ‌تر و روا‌ن‌ تر خواهد بود . حسین منزوی نیز سخت تحت تاثیر موسیقی بود و این به روانی و موسیقایی بودن کلامش کمک زیادی کرده است . »

عباس سجادی می گوید : « حسین منزوی تئوری مرگ غزل را برهم زد و پلی بزرگ و محکم شد تا شاعران بعد از او بگذرند و خودش به ‌عنوان یک پیشرو همیشه خواهد ماند ، او آنقدر زیبا غزل می‌ گفت و تغزل در غزل ‌هایش موج می‌ زد که شعر سپیدش را تحت‌ الشعاع قرار می ‌داد . »

 

کامیار عابدی ، شاعر معاصر درباره‌ حسین منزوی تصریح می‌ گوید : در جریان غزل نویی که در اواخر دهه ‌ی 40 و اوایل دهه ‌ی 50 وجود داشت ، دو شاعر به لحاظ کمیت شاعرانه و انرژی شاعرانه ‏ای که مصرف غزل نو کرده‏اند ، برجستگی بیشتری یافتند ،‌ این دو شاعر حسین منزوی و محمدعلی بهمنی هستند.  بنابراین ،‌ این ‏ها از حیث وارد کردن ذهنیت نیمایی و کمیت آثار خود پیشاپیش دیگران قرار می ‏گیرند . »

محمدرضا روزبه  می ‌گوید : « حسین منزوی تصاویر تغزلی را در یک متن زبانی شفاف و جاندار ارایه داد . غزل منزوی گر چه همواره از حیث ذهن ،‌ زبان و گرایش ‏های فکری با نوسان رو به ‏رو بود اما تاثیر بسیاری بر شاعران پس از خود گذاشت و به نوعی فضای تازه ‏ای در غزل معاصر ایجاد کرد و جسارتی به غزل ‏سرایان جوان‏ تر داد . »

علیرضا قزوه ، شاعر معاصر ، در باب اشعار منزوی می گوید : « حسین منزوی مرد غزل روزگار ماست ، گرچه شعر آزاد و سپید هم بسیار سروده و این قالب‏ ها را هم جدی گرفته است . اما این اشعار در سایه‌ ی غزل‏ های با شکوه او نتوانستند عرض‏ اندامی بکنند . شاعران بزرگ روزگار ،‌ افرادی هستند که اشعارشان به صورت مثل رواج می‏ یابد . منزوی این خصوصیت را داشت و شعرهایش در زبان مردم جاری شد . حال آن که یکی از مشکلات غزل امروز ما این است که نمی ‏تواند به صورت ضرب‏ المثل در حافظه‌ مردم جای بگیرد ... روزگار جوانی منزوی از سال‏ های 45 تا 57 ،‌ روزگار رویکرد به مسایل اجتماعی و سیاسی بود . 
در آن روزگاری که غزل مهجور بود ، کار منزوی و امثال او ،‌ کاری کارستان به شمار می ‏رفت . امروز غزل گفتن شاید چندان دشوار نباشد ، اما در آن دوره ،‌ زنده کردن غزل ، کاری سترگ به شمار می ‏رفت.  حسین منزوی در شاخه‌ ی غزل عاشقانه موفق بود و غزل عاشقانه نیز تنومندترین شاخه ‌ی‌ غزل ماست و از آنجا که جامعه‌ ی ایرانی ، جامعه عشق است ، ذات ما نیز به غزل نزدیک ‏تر است .
اما ای کاش منزوی در چاپ آثارش کمی سنجید‏ه‏ تر عمل می ‏کرد . در اشعارش کارهایی هست که در آن تفکر به چشم می ‏خورد و نوعی رندی حافظ ‏گونه را به یاد می ‏آورد ،‌ همچنین در این مجموعه‏ ها اشعار متوسطی نیز هستند . »

 

سیمین بهبهانی نیز وقتی خبر درگذشت منزوی را می ‌شنود ، با اظهار تأثر می‌ گوید : « هرچند منزوی در مقدمه " از شوکران و شکر " 15 صفحه ناسزاهایی به من نسبت داده است ، اما من دوستش داشتم و بسیار از رفتنش متأثرم . او غزل بسیار درخشانی داشت اما خودش قدر خود را ندانست . »

شمس لنگرودی از راهگشا بودن او در غزل‌ سرایی سخن می ‌گوید . وی معتقد است اگرچه پیش از منزوی قدم‌ های اولیه را فروغ با غزل « چون سنگ ‌‌ها صدای مرا گوش می‌ کنی / سنگی و ناشنیده فراموش می ‌کنی » برداشته است اما راهگشای جدی غزل نو منزوی است . لنگرودی می ‌گوید : « غزل منزوی ترکیبی است از زیبایی ‌شناسی سینمایی و تمهیدات شاعرانه حافظ . »

حسین منزوی


 
آثار و تالیفات حسین منزوی
 
 
 
در اولین مجموعه شعر منزوی ، غزل‌ هایی نظیر « دریای شور انگیز چشمانت » هرچند بسیار کم تعداد ، خبر از تغییری عمده در غزل فارسی می ‌دادند ؛ تغییری که می ‌توانست آن را به کمال برساند . خود منزوی با اشاره به غزل « لبت صریح‌ ترین آیه‌ شکوفایی است » می ‌گوید : « نخستین غزلی که از من چاپ شد در حال و هوای تازه ‌ای از غزل است . » این غزل در مجله فردوسی سال 1347 منتشر شده است . از دیگر آثار حسین منزوی ، حیدر بابا - ترجمه نیمایی از منظومه « حیدر بابایه سلام » سروده « شهریار » است ، همچنین دفاتر شعری حسین منزوی بدین نام هاست :

 منبع ............

 

 


بیوگرافی و زندگی نامه حسین منزوی :

حسین منزوی در اول مهر 1325 در زنجان در خانواده‌ای فرهنگی متولد شد . او از سنین جوانی سرودن شعر را آغاز کرد و در سال 1346 به عنوان شاعری مطرح و تاثیر گذار در جامعه مطرح شد و غزل‌های او مورد توجه غزل سرایان قرار گرفت . او در سال 1346 وارد دانشگاه شد و در دانشکده ادبیات تهران ثبت نام کرد . اما دیری نمی گذرد که در می یابد ، این رشته نمی تواند انتظارات اش را بر آورده کند ، به همین دلیل در سال 1350 درس را نیمه کاره رها می کند . او در همان سال مجموعه شعر حنجره زخمی تغزل را منتشر می کند . این کتاب در بخش شعر جهان جایزه فروغ فرخزاد را که در آن دوران جز معتبرترین جوایز ادبی ایران به شمار می رفت را دریافت می کند . پس از انتشار این کتاب ، منزوی تصمیم به ادامه تحصیل در رشته علوم اجتماعی می گیرد . اما این این رشته را نیز نیمه کاره رها می کند و در صدا و سیما مشغول به کار می شود و در این دوران برنامه یک شعر یک شاعر را تهیه وکارگردانی می کند . در همین سالها منزوی بسیاری از ترانه ها و تصنیف هایش را می سازد که آنها نیز مورد توجه قرار می‌گیرد و تعدادی از این ترانه ها توسط خوانندگان مطرح آن روز خوانده می شود . منزوی پس از انقلاب به زنجان (محل تولدش) باز می گردد و تا پایان عمر در آنجا اقامت می کند . دردوران اقامتش ، در زنجان بیکار نمی نشیند و به ساختن ترانه و تصنیف می پردازد . او تا پایان عمر همچنان به کار خود ادامه داد . این شاعر هرگز کار دولتی نداشت و تنها با انتشار شعرهایش گذران عمر کرد . منزوی پیشنهادهایی به غزل امروز داد . او همانند نیما که تحولی شگرف در شعر به وجود آورد ، تحولی در غزل معاصر به وجود آورد . او در دوره ای غزل سرود که همه منتقدان فکر می کردند عمر شعر کلاسیک و غزل به پایان رسیده است . اما منزوی ثابت کرد که غزل از پتانسیل بالایی برخوردار است و نمی توان آن را نادیده گرفت . منزوی در شعر سپید نیز دستی داشت ، شعرهای سپید او گاهی حتی با شعر بزرگترین شاعران سپید سرا پهلو می زند . منزوی موسیقی را خوب می شناخت . صدا و خط خوبی نیز داشت . سرانجام حسین منزوی که مدتها ازبیماری قلبی رنج می برد ، در 16 اردیبهشت ماه 1383 در کمال ناباوری زندگی را با همه عشقی که به آن داشت وداع گفت .

از شعرهای حسین منزوی :

علی ای میر پهلوان عرب!
زیر تیغت سر یلان عرب

ای در خیبر از تو کنده شده!
وز تو لات و هبل فکنده شده!

خصم شد هر که کردگار تو را
بوسه زد تیغ ذوالفقار تو را

ای مناجاتی شبانه! علی!
ای نماز تو عاشقانه! علی!

آن­چنانی که تیر وقت دعا
کشد از پا برون طبیب، تو را

نیز در وقت سجده بر سر تو
می­زند تیغ خصم کافر تو

شانه­های تو، آه! قامت تو
آن ستون­های استقامت تو

بار اندوه عالمی می­برد
دل تو غصه­ی جهان می­خورد

شب که می­شد تو بودی و غم تو
-عالم رنج و راز – عالم تو

تا که پنهان ز خلق زیر گلیم
ببری شام کودکان یتیم

علی! ای پرّ و بال هم­قفسان!
خود پر از درد و دردمند کسان!

ای درِ شهر علم مصطفوی!
عَلَم سبز حلم مرتضوی!

ای علی! ای تو را هنوز فغان،
در دل چاه­های کوفه نهان

حق که دیوار کعبه منشق کرد
هم تو را طفل دامن حق کرد

کعبه در ظاهر ابتدای تو بود
کوفه در ظاهر انتهای تو بود

تو ولی، بی زمان و هنگامی
هم بی­آغاز و هم بی­انجامی

بودی و آسمان نبود هنوز
هم زمین، هم زمان نبود هنوز

گر به شوقت نیافرید خدا
از چه کرد این جهان پدید خدا


http://moerefk.blogfa.com/post-276.aspx

 


حسین منزوی / مردی که خاکستری بود

می آمد از برجِ ویران مردی که خاکستری بود

خُرد و خَراب و خَمیده تصویر ویرانتری بود

مردی که در خواب هایش همواره یک باغ می سوخت

وانسوی کابوس هایش خورشید نیلوفری بود

 از حسین منزوی و تنهاییِ زندگی اش خیلی نمیتوان سخن گفت. واقعیت این است که کسیاطلاعاتِ خیلی زیادی هم در دست ندارد که آن را پروبال دهد و زندگی نامه ای برای او بسازد.

او خود نیز بیش از هر کسی از این که جزئیات زندگی اش داستان شود و برسر کوچه و بازاردهن به دهن بگردد گریزان بود. در تنهاییِ عجیب خود فرورفته بود و کار خود را می کرد. سنگینیِحضورش چنان عظیم بود که تلاش منکران بجایی نرسید و تا وداعِ ناباورش با چنان ایمانی پا در راهخود بود که قامت استوارش کوهوار و سترگ سیل بندِ بیشمار نارواها و هجمه ها شده بود .

در روزگاری که شعر برای خیلی ، ابزار معیشت و سازوکار ترفیع بود و دامنه ی کار تا آن جا گستردهشده بود که شاعران - حتی - از نمایش اعتقادات مذهبی خود مایه می گذاشتند و در این بین بازانگشت تهتمت های بی ربط و عافیت سوز بسوی او بود ، او جز دوغزل که اشاره به جریان کربلا داشت

چاپ نکرد و بارِ تمام یاوه پرانی ها و اتهامات را بردوشِ تنهایی خود داشت تا فقط پس از مرگش ؛به وصیت خود ، اشعار کم نظیرش را در بزرگداشت بزرگان دین ببینیم و شرمساری ببریم . و آنگاه کهداشت بدترین روزهای نداری و تنگدستی را تجربه می کرد دریغ داشت که لفظ خود را حتی به یک بیت

در مدح اربابان اقتدار بیالاید.

او در روزگاری غزل گفت که گفتمانِ غالب بر شعر معاصر ، اندیشه ی مرگ غزل بود و شاملوی بزرگرسما اعلام کرده بود که : غزل شعر زمان ما نیست ، این حکم اول ماست ، و حکم آخر نیز .

(از پنجره های زندگانی بکوشش : محمد عظیمی ، نشر آگاه ، چاپ دوم ، ص 61 )                     

و حسین منزوی با این اعتقاد که : تا روزی که حافظ چنین سزاوارانه بر قله ی بلند شعرفارسی نشسته است ، غزل نیز به زندگی سزاوارانه ی خود ادامه می دهد . 

(همان ، ص 149 ) غزل را پاس داشت و چنان حیاتی در کالبدِ کم رمق آن دمید که بی تردید روزگار

درازی آن را وامدار خود ساخت .

سال ها با او و لحظه های تنهایی و شاعرانه اش همراه بودن برای من تجربه ی زلال شعر در تجسم

واقعیتی باورنکردنی بود .

همواره معتقد بوده ام او اتفاقی بزرگ تر از باور در شعر معاصر ماست. شاید راز بزرگ تنهایی اشهمین باشد. او هرگز باور نشد . آیا باور نشدنش بخاطر بزرگی اش بود؟ تنها میزیست . در خانه یپدری اش در محله ی یئدی بوروخ – هفت پیچ – زنجان . اینجا و آنجا جز داستان هایی سخیف از

خصوصی ترین لایه های زندگی اش نمی شد شنید . خود همیشه شاکی بود و خود را اینگونه دلداریمی داد که : چه باک ؟ ما همه میمیریم و سال ها بعد آنچه از من باقی است شعر منخواهد بود . هر چه می کرد بلافاصله داستانی می شد برای رنجاندن اش . از مقدمه ای که برای« از شوکران و شکر » ش نوشت تا روزمره ترین و عادی ترین کارهایش .

در مراسم تدفین اش کمتر از 50 نفر شرکت داشتند ! و آنان که بی تفاوت شاهد این تشییع نه چندانباشکوه بودند چه تصوری از جاودانگی داشتند ؟ آنان داشتند با نگاه های سرد خود شاعری را بدرقهمی کردند که آرزو داشتند نمی شناختندش ! اما او جایگاه خود را داشت . همو که پیش تر – شاید –خطاب به آنان گفته بود :

 نام من عشق است ، آیا می شناسیدم ؟   
 زخمی ام ، زخمی سراپا ، می شناسیدم

اینچنین بیگانه از من رو نگردانید 
  در مبندیدم به حاشا ، می شناسیدم

من همانم ، مهربانِ سال های دور 
  رفته ام از یادتان ؟ یا می شناسیدم ؟

 حسین منزوی را من شاعرِ عشق و نفرت می خوانم . این پارادوکس شاکله ی وجود او بود وشعرش که به زلالی و صمیمیتی کودکانه نمایشِ بلورین این وجود است . عشق البته در وجود اوامری قدیم است و ازلی، و نفرت حاصلِ بی گمانِ ناملایمات و نامردمی هایی که آن روحِ ظریف ودوست داشتنی را می خست و می آزرد تا به خشم فریاد برآرد که :

 مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من   
 که جز ملال نصیبی نمی برید از من

زمین سوخته ام ، ناامید و بی برکت  
  که جز مراتع نفرت نمی چرید از من

خزان به قیمت جان جار می زنید اما 
  بهار را به پشیزی نمی خرید از من

نه در تبری من نیز بیم رسوایی است ؟  
 به لب مباد که نامی بیاورید از من

وگر فرو بنشیند ز خون من عطشی    
چه جای واهمه ؟ تیغ از شما وَرید از من

 حسین منزوی به معنایی یکی از معاصرترین شعرای ماست .  

اولین غزل چاپ شده اش در سال 47 در مجله ی فردوسی ، زمانی که او 22 سال داشت

از تاثیر گذارترین غزل ها در نوع خود بود که نوید راهی تازه در شعر معاصر بود :

 لبت صریح ترین آیه ی شکوفایی است   
 و چشم هایت شعر سیاه گویایی است

تو از معابد مشرق زمین عظیم تری   
 کنون شکوه تو و بهت من تماشایی است

 درسال 55 غزل دیگری از او که توسط « داریوش »خواننده ای که در آن موقع اشتهار به خواندن

آهنگ هایی با حال و هوایی سیاسی و انقلابی داشت خوانده شد ، از منزوی چهره ای دیگر

پرداخت و او را در روزهای پرشور و حالِ آن سال ها در متن جریان های اجتماعی مطرح ساخت :

 از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم  
  نه طاقت خاموشی نه میل سخن داریم

ما خویش ندانستیم بیداری مان از خواب  
  گفتند که بیدارید ، گفتیم که بیداریم

 و غزلی که از او در اوج جوانی شاعری تصویر کرد که دست در کار ساختن فرداست و هنوز از

زیباترین لحظاتِ غزل معاصر است :

 دریای شورانگیز چشمانت چه زیباست ! 
 آنجا که باید دل به دریا زد ، همینجاست

بگذار دستت رازِ دستم را بداند  
 بی هیچ پروایی که دست عشق با ماست

 و تصنیفی که توسط استاد محمد نوری خوانده شد و امروز برای ما بتمامی خاطره اینوستالوژیک است و برای چند نسل زمزمه ای عاشقانه :

 نمیشه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره  
 نمیشه این قافله ما رو تو خواب جا بذاره

دلم از اون دلای قدیمیه از اون دلاس 
 که میخواد عاشق که شد پا روی دنیا بذاره

من می خوام تا آخر دنیا تماشات بکنم 
  اگه زندگی برام چشم تماشا بذاره

 او گام در راهی گذاشت که پیش تر به همت بزرگانی چون منوچهر نیستانی و امیر هوشنگابتهاج – سایه – گشوده شده بود و بزرگی چون بانو سیمین بهبهانی در تلاش برای تجربه هاییگرانقدر راهرو خستگی ناپذیر آن بود ، و حسین منزوی این راه را تا پیش پای جوان ترین و دورترین

راهپویان – چون من – گسترد . هر شعری که می نوشت اتفاقی سعد در این مسیر بود .

اعجابی باورنکردنی !

یادم نمیرود : یکسال بود ندیده بودمش . مکالمات تلفنی کوتاه و گاه و بیگاه فقط . می گفت بیماراست و خانه نشین شده . یک عصر سه شنبه در جلسه ی پارک اندیشه ی تهران آمد . پرسیدم :

شعر جدید دارد یانه ؟ با پوزخندی گفت هر لحظه اش شعر است و اصلا الهه ی شعر در وجودشزندگی می کند . سخن به شوخی و ... برگزار شد . زمانی که برای شعرخوانی دعوت شد و پشت

تریبون رفت هنوز فکر اینکه پیرمرد مریض احوال چه می خواهد بخواند (؟!) با من بود .

غزل جدیدش اما در جا میخکوبم کرد . او با شاهکارِ هنوزش ، خود الهه ی شعر بود :

 چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی   
بلند می پرم اما نه آن هوا که تویی

تمامِ طولِ خط از نقطه ی که پر شده است ؟      
 از ابتدا که تویی تا به انتها که تویی

تمام شعر مرا هم ز عشق دم زده ای   
  نوشته ها که تویی ، نانوشته ها که تویی  

حسین منزوی در اول مهر 1325 در زنجان در خانواده‌ای فرهنگی متولد شد.

پدر و مادرش معلم روستاهای زنجان بودند و او سالهای آغازین زندگی را در روستاهای نیک پی،

کرگز و پیرسقا یا پیرزاغه زیست.

در سال 1332 وارد دبستان فردوسی زنجان شد و 4 سال را در این مدرسه به تحصیل مشغول بود.سپس دو سال در دبستان صائب تبریزی ، 2 سال در دبیرستان پهلوی (دکتر علی شریعتیکنونی) و 4 سال را در دبیرستان صدر جهان (محمد منتظری کنونی) درس خواند.وی در سال 1344 وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران می شود و در رشته ی ادبیات ثبت نام می کند.او از سنین جوانی سرودن شعر را آغاز می کند و در سال 1346 به عنوان شاعری مطرح و تاثیر گذار درجامعه مطرح می شود و غزل‌های او مورد توجه غزل سرایان قرار می گیرد. در سال 1350 حس می کند

رشته ادبیات نمی تواند انتظارات اش را بر آورده کند ، به همین دلیل درس را نیمه کاره رها می کند .

او اولین دفتر شعرش با نام  "حنجره ی زخمی تغزل "‌‏ را در سال 1350 با همکاری انتشارات بامدادبه چاپ رسانید ؛ و با همان مجموعه برنده جایزه اولین دوره شعر فروغ هم شد و به عنوان بهترینشاعر جوان این دوره معرفی شد. در همین روزها بود که عنوان بهترین نویسنده ، نصیب زنده یادجلال آل احمد گردید که احمد شاملو ، جایزه ی جلال را از طرف سیمین دانشور دریافت کرد.

پس از انتشار این کتاب ، تصمیم به ادامه ی تحصیل در رشته علوم اجتماعی می گیرد. اما این رشتهرا نیز نیمه کاره رها می کند و در صدا و سیما و در گروه « ادب امروز » به سرپرستی زنده یادنادر نادرپور به فعالیت مشغول می شود و برنامه ی "یک شعر یک شاعر" را تهیه و کارگردانیمی کند. غیر از آن ، او مسئولیت برنامه های دیگری در رادیو و تلویزیون را نیز عهده دار میشود .

برنامه هایی چون: « کتاب روز »،« شعر ما و شاعران ما »،« آیینه و ترازو »و« آیینه ی آدینه ».افزون بر آن ، در سرایش نزدیک به 150 ترانه با آوازخوانان و هنرمندان ایران هم چون : داریوش اقبالی،حسین خواجه امیری (ایرج) ، جمال وفایی ، ناصرمسعودی ، کوروش یغمایی ، بانو فیروزه،بانو گیتی ، علیرضا افتخاری و مسعود خادم همکاری داشته است.

در کنار همه ی این فعالیت ها، وی چندی مسئول صفحه شعر مجله ادبی «رودکی» بوده است.در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این نشریه همکاری داشته . مسئولیت صفحه ی شعرروزنامه ی محلی « امید زنجان » نیز بر عهده او بوده.

دومین کتاب منزوی پس از 8 سال سکوت ، با نام «صفر خان» در قالب یک شعر بلند در ستایش ازمردانگی صفر قهرمانیان ، دیرپاترین زندانی سیاسی دوران محمدرضا پهلوی منتشر شد. وی باستودن از روحیه ی آزادگی « قهرمانیان » گفت: این شعر در حقیقت ستایش نامه ی و ادای دین شعرمعاصر بود به «صفر قهرمانیان» که پهلوان زندانی های سیاسی شاه شد با 33 سال حبس بی وقفه .

گفتنی است نخستین چاپ این کتاب را نشر چکیده در سال 1358 به انجام رسانده و نشر یکتا رصدزنجان در سال  1382 به تجدید چاپ آن همت گماشته است.

منزوی پس از انقلاب به زنجان (محل تولدش)‌‏ باز می گردد و تا پایان عمر در آنجا اقامت می کند.

دردوران اقامت اش در زنجان بیکار نمی نشیند و به ساختن شعر و ترانه و تصنیف می پردازد.

او تا پایان عمر همچنان به کار خود ادامه می دهد. این شاعر هرگز کار دولتی نداشت و تنها باانتشار شعرهایش گذران عمر کرد. و سرانجام در 16 اردیبهشت سال 1383 پس از مدتها رنجبیماری بر اثر آمبولی ریوی در بیمارستان شهید رجایی تهران درگذشت و پیکرش در قبرستانپایین زنجان درکنار مزار پدر شاعرش: محمد منزوی بخاک سپرده شد.

 

از دیگر آثار حسین منزوی به موارد زیر می توان اشاره کرد:

 ترجمه منظومه ترکی «حیدر بابا»ی استاد محمد حسین شهریار (1369 _ آفرینش)

با عشق در حوالی فاجعه (1371 _ پاژنگ)

این ترک پارسی گوی/ بررسی شعر استاد شهریار(1372 _ برگ)

از شوکران و شکر (1373 _ آفرینش)

با سیاوش از آتش (1375 _ پاژنگ)

از کهربا و کافور (1376 _ کتاب زمان)

از ترمه و تغزل / برگزیده غزل ها و شعرهای نیمایی و سپید (1376 _ روزبهان)

به همین سادگی / شعرهای بی وزن (1378 _ چی چی کا)

با عشق تاب می آورم / شعرهای نیمایی (1378 _ چی چی کا)

این کاغذین جامه (1379 _ نغمه)

از خاموشی ها و فراموشی ها (1381_ انتشارات مهدیس زنجان)

تغزلی در باران ( 1381_ نیستان)

و مجموعه اشعارش در یک مجلد 1048 صفحه در سال 1388 با همت برادرش بهروز منزوی و

بکوشش حسین فتحی توسط انتشارات آفرینش و نگاه در دسترس دوستدارانش قرار گرفت .

 

در پایان قطعه شعری ( توصیه نامه ) از زنده یاد مهدی اخوان ثالث – امید – که برای آیت الهخامنه ای نوشته و در آن حسین منزوی را برای اشتغال معرفی کرده با مقدمه ی خود اخوانمیخوانیم: پس از سقوط رژیم پهلوی بود که حسین منزوی غزلسرای نام آشنای دیارمان از همسرشبخاطر اعتیاد و بیکاری جدا شد و دخترش"غزل" را نیز بخاطر بیکاری به مادرش سپرد .

مدتی در زنجان و بعد در تهران به دنبال کار می گشت و چون می دانست که من با آقای سید علیخامنه ای امام جمعه تهران ( هنوز ایشان رئیس جمهور نشده بودند ) آشنائی دارم به نزدم آمد تاتوصیه ای برای کار برایشان بنویسم تا مشکل بیکاری اش حل شود.

من قطعه ی زیر را برای همشهری خود آقای خامنه ای نوشتم و منزوی هم با خط زیبا آنرا نوشتو به خدمتشان برد .

امام جمعه ی تهران ، جناب خامنه ای   
کسی که این ورق آرد حسین منزوی است

حسین منزوی از شاعران زنجانی ست  
جوان و فاضل و صاحب قریحه ای قوی است

چکد ز لطف و تری آب از غزلهایش 
 به شور نیز گهی چو جناب مولوی است

چو ریش و پشم اگر گشته خط عارض او 
 خط کتابت او همچو نقش مانوی است

چو من ندارد اگر هیکلی و بالایی   
چه غم ! نه خوشگل صوری ، که خوب معنوی است

سه چهار بیت از او موقع ورود امام       
سرود گشته و طومار آن نه منطوی است

امام گشت چو بیمار ، او سرود دعا    
 که چاپ گشت و مجله ی سروش محتوی است

کتاب حنجره ی زخمی تغزل او  
 هنوز رشک چه بسیار کهنه ای ، نوی است

وی از نبایر شیخ شهید اشراق است 
 نه انگلیسی و روسی و نه فرنسوی است

به رادیو ، به جراید ، به جام جم ، صدها 
 مقال داشته ، فارغ ز کل ماسوی است

(ببخش ماسوی ار گشت ماسوی به ممال 
نه از خطای من آن ، اقتضای این روی است)

نگویم اینکه بود مثل صاحب عباد   
نگویم آنکه نویری ست ، یا تهانوی است

سخنسرای و مقالت نویس و اهل قلم 
 یکی ز خمسویان وطن ، نه نمسوی است

یکی مسلمان زاده است و اهل این کشور               
نه اهل کیش یهود و بها ، نه عیسوی است

جوان ، سخنور پا در رهی است رو به کمال      
 نه صوفی است و نه مزدشتی و نه نقطوی است

به فارسی و به ترکی است ذولسانینی  
 که وزن و قافیه اش راست ، مثل مثنوی است

الا که لطف خود از این جوان دریغ مدار  
 ثواب اخروی اینجا ، اگر نه دنیوی است

جوان شاعر صاحبدل وطنخواهی ست 
نه تودگی و نه غربی ، نه خویشِ پهلوی است

چنین شناخته بودم که فضل با اسلام 
 هماره نسبتشان مثل شکل و محتوی است

مگر میانه ی اسلام ، با وطنخواهی   
چنان چو فضل و ادب ، اختلاف ماهوی است؟

چرا گرسنه بمانند اینچنین فضلا ؟      
 چرا زمانه چنین بی درایت و غوی است؟

کنون که مسند قدرت تراست دستش گیر   
 که دستگیر ضعیفان فضیلت قوی است

جناب حجة الاسلامِ دنیوی گفتار     
بهوش باش ، درین کار اجر اخروی است

مرا اگر چه ز سادات امید خیری نیست  
ولیک خامنه ای باز غیر انجوی است

چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند   
 جز این هر آنکه بگوید ، ضلال و کجروی است

من این مسود توسیم می برم به بیاض  
که نام قطعه به دیوان حسین منزوی است .


http://mimrahi.blogfa.com/post/16