پیله ی بهشت
ای برگزیده ی همه ی انتخاب ها
قرآنِ تو کتابِ تمام کتاب ها
اندیشه ی تو تیشه به اصلِ بدی زده
ای ریشه ی همیشه ترین انقلاب ها
فخرِ فلک به توست که فانوس گشته بود
در کوچه های آمدنت ، آفتاب ها
سرمشقِ آسمان و زمینی که نام توست
بر لوح شب نوشته به خطِّ شهاب ها
خُمخانه ام بهشتی و جانم محمدی
من، مستِ مست از آن پُرِ پُر ، نابِ ناب ها
من تکیه کرده ام به تو و پایمردی ات
در روزِ چون و چند و چه ، روزِ حساب ها
سر گشته در مضایق وصف تو مانده ام
چندان که داده ام به سخن ، آب و تاب ها
خورشید مکه ! ماه مدینه ! رسول من !
ای خاکسار مدحت تو ، بوتراب ها
شمع زبان بریده چه لافد ز آفتاب؟
گُنگم که در هوای تو دیده است خواب ها
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنت [1]
ای پیله ی بهشت! نیارم تنیدنت
حسین منزوی
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنت [1]
ای پیله ی بهشت! نیارم تنیدنت
توجه : بعضی بیت آمده را از مولوی میدانند و برخی از
حاج میرزا محمدخان مجدالملک