اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی
اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی

نمی شه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره؟( حسین منزوی )

 

نمی شه غصه ما رو یه لحظه تنها بذاره؟
نمی شه این قافله ما رو تو خواب جا بذاره؟

دوست دارم یه دست از آسمون بیاد،ما دو تا رو
ببره از اینجا و اونور ِ ابرا بذاره

دلامون قرار گذاشتن همیشه با هم باشن
رو قرارش نکنه یهو دلت پا بذاره

دلم از اون دلای قدیمیه ،از اون دلا!
که می خواد عاشق که شد پا روی ِ دنیا

یه پا مجنونه دلم به شوق لیلی که می خواد
بارو بندیلو ببنده سر به صحرا بذاره

تو دلت بوسه می خواد من می دونم ، اما لبت
سر ِ هر جمله دلش می خواد، یه اما بذاره

بی تو دنیا نمی ارزه تو با من باش و بذار
همه ی دنیا منو همیشه تنها بذاره

من میخوام تا آخر دنیا تماشات بکنم
اگه زندگی برام چشم ِ تماشا بذاره

 

 


حسین منزوی
با صدای :استاد محمد نوری