اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی
اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی

منگر چنین به چشمم، ای چشم آهوانه ( حسین منزوی )

منگر چنین به چشمم، ای چشم آهوانه
ترســــم قـــرار و صبـــرم برخیزد از میانه

ترسم به نام بوسه غارت کنم لبت را
با عذر بی قراری - ایــــن بهترین بهانه-

ترسم بسوزد آخـــــر، همراه من تو را نیز
این آتشی که از شوق در من کشد زبانه

چون شب شود از این دست، اندیشه‌ای مدام است
در بـــــرکشیدنت مست، ای خــــواهش شبـــانـــه

ای رجعت جوانی، در نیمه راه عمرم
برشاخه ی خزانم نا گـــــه زده جوانه

ای بخت ناخوش من، شبرنگ سرکش من
رام نوازش تــــو، بــــی تیـــــــــغ و تازیانه

ای مرده در وجودم ، با تـو هراس توفان
ای معنی رهایی! ای ساحل! ای کرانه

جانم پراز سرودی است، کز چنگ تو تراود
ای شـــــور ای ترنــــم،ای شـعر ای ترانه

 


حسین منزوی