اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی
اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی

چند رباعی ( حسین منزوی )

رباعی

1

دستی که به دست من بپیوندد نیست
صبحی که به روی ظلمتم خندد نیست

زنجیر ، فراوانِ فراوان اما
چیزی که مرا به زندگی بندد نیست

 حسین منزوی

2

از راست صدای گفتگو می آید
وز چپ همه بانگ های و هو می آید

بیگانه ز هر دو من سراپا گوشم
کآواز تو از کدام سو می آید ؟

 حسین منزوی

3

بعد از تو نمی برند دل ، دخترها
از من ، حتی از تو پری رُخ ترها

با اینان سنجشِ تو دانی چیست ؟ :
سنجیدن آفتاب با اخترها

 حسین منزوی

4

حُسنی داری بقدر شیداییِ من
لطفی داری بقدر گنجاییِ من

بازو بگشا و سینه را عریان کن
آغوشی شو بقدر تنهاییِ من


 حسین منزوی
5

عاشق به هوای دیدنت می آید
با شوقِ به برکشیدنت می آید

آه ! ای گلِ آتشین ، شقایق ! هشدار
این دست برای چیدنت می آید

 حسین منزوی

6

آه ای شنل ات بهار و تن پوشت گل
یک لحظه نمی کند فراموشت گل

راز تو همان راز بهار است آری
نازک تنم ! ای تمام آغوشت گل

 حسین منزوی