اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی
اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی

وقتی که تو روز آفتابی را ( حسین منزوی )

 خورشید هم عاشق توست

**

وقتی که تو روز آفتابی را
در کوچه ی پرسه های پاییزی

با حس زنانه دوست میداری
احساسِ غرور میکند خورشید

وقتی که سحر، هنوز خواب آلود
از بستر خود، کناره می گیری

شب با خورشید کینه می ورزد
کو را ز تو دور میکند خورشید

هر صبح که بار می دهی با لطف
در مقدم خویش عاشقانت را

پیش از همه با صدای بیدارش
اعلام حضور می کند خورشید

در غلتاغلت خواب قیلوله
وقتی که شعاع آرزومندش

از پنجره بر تن تو می تابد
احساس سرور می کند خورشید

گفتند: زمین خاکی از جذبه
در حیطه آفتاب می چرخد .

اما تو که راه می روی گویند :
بر خاک عبور می کند خورشید

وقتی به غروب چشم می دوزی
پیش از رفتن برای فردا صبح

از چشم تو کاسه ی بلورش را
سر شار ز نور می کند خورشید

آنک آفاق، غرق لبخندی
آمیخته با رضایت و لذت

انگار که از تو خاطراتی را
 در خویش مرور می کند خورشید ...

 

حسین منزوی