غمت را بزرگ دید دلم بس که تنگ شد
نگنجد دگر به تنگ که ماهی نهنگ شد
شبی از مدار خود به خاکت کمانه کرد
دلم مثل یک شهاب...شهابی که سنگ شد
کمندم بلند بود ولی با تو برنتافت
کجا؟ کی ؟ کدام ماه اسیر پلنگ شد؟
من از سطح ننگ و نام فراتر پریده ام
هراسم چه میدهی ز نامی که ننگ شد
به قدر عبور تو از آن سوی شیشه بود
اگر لحظه ای جهان به چشمم قشنگ شد
برای نوشتن ات پر از بغض واژه هاست
دوباره دل قلم برای تو تنگ شد
حسین منزوی