اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی
اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی

دخترم ، بند دلم غمگینم ( حسین منزوی )

« غزل » در مثنوی

دخترم ، بند دلم غمگینم
 شیشه ی عمر غبار آگینم

جوجه ی گم شده در توفانم
 شاخه ی خم شده از بارانم

ای جگر پاره ام ای نیمه ی من
 میوه ی عشق سراسیمه ی من

گل پیوند دوغربت ، غزلم !
حاصل ضرب دو حسرت، غزلم !

ارث عصیان معماییِ من
 امتداد خط تنهاییِ من

ساقه ی سرزده از نخل تنم
 جویی از سیل خروشان که منم

کوکب بخت شبالوده ی من
 غزل طبع تبالوده ی من

غزلم ، آینه ی اندوهم
 بانکِ افکنده طنین در کوهم

پدرت خُرد و خراب و خسته
 خسته ای بر همگان در بسته

خانه ی جن زده ی متروک است
که پُر از همهمه ی مشکوک است

روح ها ، خاطره ها اینجایند
 می روند از دلم و می آیند

یادها خیل کفن پوشانند
 جز من ازهر که فراموشانند

کدرم پنجره ی بازم نیست
کسلم رخصت آوازم نیست

در پی همقدمی همنفسی
ایستادم که تو از ره برسی

آمدی ؟ باز کن این پنجره را
پر از آواز کن این حنجره را...

 

  حسین منزوی