اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی
اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی

خیام ظلمتیان را، فضای نور کنی ( حسین منزوی )

 
خیام ظلمتیان را، فضای نور کنی
به ذهن ظلمت اگر لحظه­ای خطور کنی

نشسته­ام به عزای چراغ مرده­ی خود
بیا که سوک مرا، ای ستاره! سور کنی

برای من، همه، آن لحظه است، لحظه­ی قدر
که چون شهاب، در آفاق شب عبور کنی

هنوز می­شود از شب گذشت و روشن شد،
اگر تو- طالع موعود من!- عبور کنی

تراکم همه­ی ابرهای زاینده!
بیا که یادی از این شوره­زار دور کنی

کبوتر افق آرزو! خوشا گذری
براین غریب، بر این برج سوت و کور کنی

چه می­شود که شبی، ای شکیب جادویی
عیادتی هم از این جان ناصبور کنی؟

نه از درنگ، ز تثبیت شب هراسانم
اگر در آمدنت بیش از این قصور کنی.

 

حسین منزوی