زورقای شکسته
تو گودیای مشتات ، بهار چلّه نشسته
تو نی نیای چشمات ، ستاره نطفه بسته
عطر نسیم زلفات ، پاییز و رونده از باغ
برق بلور دستات ، پشت شبو شکسته
لبات گلهای سرخه ، می شه که یه روز ببینم
گل از لبت می چینم ، دونه دونه ، دسته دسته ؟
تن دیگه نیس خیاله ، تنت بسکه لطیفه
چشم دیگه نیست شرابه ، چشم تو بسکه مسته
با تو بودن یه خوابه ، یه خوابه خوب و شیرین
من این خوابو دوست دارم ، مثل یه مرد خسته
بذار بگم من تو رو ، اون اندازه دوست دارم
که ساحلو دوست دارن ، زورقای شکسته
تو مثل هیچکی نیستی ، همینه که توی هر جمع
می شه تو رو پیدا کرد ، حتی با چشم بسته !
حسین منزوی