اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی
اشعار (حسین منزوی )

اشعار (حسین منزوی )

شعر و ادب پارسی

پیشواز کن شاعر با غزل که یار آمد ( حسین منزوی)

پیشواز کن شاعر با غزل که یار آمد 
 بسته بار گل بر گل عشق با قطار آمد 

 یک دو روز فرصت بود تارسیدن پاییز 
 که به رغم هر تقویم باز هم بهار آمد

 دانه ای که چندین سال پیش از این به دل کشتم 
نیش زد سپس بالید عاقبت به بار آمد 

 یک نفر گرفت از منعشق و شعر را . انگار 
 سکه های نارایج باز هم به کار آمد

  او امید بود امات بیم نیز با او بود 
 مثل نور با ظلمت ماه شب سوار آمد 

 تا محاق کی دزدد بار دیگرش ، حالی 
 آن شهاب سرگردان باز بر مدار آمد 

 با رضایتی در خور از تسلط تقدیر 
 گرچه هم شکایت ور هم شکسته وار آمد 

  او تمام ارزش هاست خود یرای من . با او 
 باز هم به فصل عشق اصل اعتبار آمد

با زلالی اش سرزد ازکدورتی کهنه 
 صبح هایم اوست گرچه از غبار آمد



 

حسین منزوی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.